توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم