ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا دردِ این جهان باشد
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان وصل را نالان مکن...
ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد
وی نفس جفا پیشه هنگام وفا آمد
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
روزها فكر من این است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خویشتنم