باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا دردِ این جهان باشد
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان وصل را نالان مکن...
ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد
وی نفس جفا پیشه هنگام وفا آمد
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
روزها فكر من این است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خویشتنم