ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
پای در ره که نهادید افق تاری بود
شب در اندیشۀ تثبیت سیهکاری بود...
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
ناگهان در یک سحر ایمان خود را یافتم
جان سپردم آنقدر، تا جان خود را یافتم
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست