رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
به خودنماییِ برگی، مگو بهار میآید
بهار ماست سواری که از غبار میآید
پس رهسپار جادۀ بیتالحرام شد
شصتوسه سال فرصت دنیا تمام شد
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازهای
رویید بر دستان ما شمشیرهای تازهای
کسی از شعر، از توصیف از اندیشه آن سوتر
کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر
کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند
سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند
انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه
آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه
نوحهسُرای حریم قدس تو هستی
مویهکناناند انبیا و ملائک
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
از جهانی که پر از تیرگی ما و من است
میگریزم به هوایی که پر از زیستن است
آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
فلق در سینهاش آتشفشان صبحگاهی داشت
که خونآلود پیغام از کبوترهای چاهی داشت
چه بود ذکر عارفان؟ علی علی علی علی
چه بود روشنای جان؟ علی علی علی علی
به واژهای نکشیدهست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
برای ما نگاهت آفتاب است
چراغان کردن دنیا ثواب است
مولای ما نمونۀ دیگر نداشتهست
اعجاز خلقت است و برابر نداشتهست
ای آرزوی روشن دریاها
دیروز خوب، خوبیِ فرداها
در لغت معنی شبح یعنی
سایهای در خیال میآید
سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است
نشستم گوشهای از سفرۀ همواره رنگینت
چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت
یادم آمد شب بیچتر وکلاهی
که به بارانی مرطوب خیابان