تا آه سینه سوزی، از قلب من برآید
هر دم هزار نوبت، جانم ز تن برآید
مدینه آنچه که میپرسم از تو، راست بگو
کجاست تربت زهرا؟ بگو کجاست؟ بگو
در آفتاب تو انوار کبریاست، مدینه
به سویت از همه سو چشم انبیاست، مدینه
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
کعبۀ اهل ولاست صحن و سرای رضا
شهر خراسان بُوَد کربوبلای رضا
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
روایت است که هارون به دجله کاخی ساخت
به وجد و عشرت و شادی خویشتن پرداخت
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
ای دانش و کمال و فضیلت سه بندهات
دشمن گشادهرو، ز گلستان خندهات
رُخت فروغ خداوند دادگر دارد
قَدت نشان ز قیام پیامبر دارد
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
عرض حاجت با تو دارم یا امام عسکری
ای خدایت داده بر خلق دو عالم برتری
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
امشب که با تو انس به ویران گرفتهام
ویرانه را به جای گلستان گرفتهام
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
همیشه تا که بُوَد بر لب مَلَک تهلیل
هماره تا که بشر راست ذکر ربّ جلیل
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست