ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد