روز تشییع پیکر پاکش
همه جا غرق در تلاطم بود
عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
ای شهید بیگناه
ای شهید مشهد چراغ
تو آمدی و بهشت برین مکه شدی
امان آمنه بودی امین مکه شدی
شنیدم از لب باد صبا حسین حسین
نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین
نه از جرم و عقاب خود میترسم
نه از کمیِ ثواب خود میترسم
حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم
اسیر عصمت تو آسیهست، مریم هم
باید صلواتها جلی ختم شود
همواره به ذکر عملی ختم شود
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
بیخواب پی همنفسی میگردد
بیتاب پی دادرسی میگردد
عمریست گفتهایم به عشق تو یا علی:
«یا مَظهرَ العَجائِبُ یا مرتضی علی»
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی...
چه شد که یاس من آشفته است و تاب ندارد؟
سؤال بحث برانگیز من جواب ندارد
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
فدای حُسن دلانگیز باغبان شده بود
بهار، با همه سرسبزیاش خزان شده بود
گردباد است که سنجیده جلو میآید
به پراکندن جمع من و تو میآید
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی