خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
خدایا تویی بنده را دستگیر
بوَد بنده را از خدا، ناگزیر
خدایا جهانپادشایی تو راست
ز ما خدمت آید، خدایی تو راست
ای جهان دیده بود خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز؟
تویی کاوّل ز خاکم آفریدی
به فضلم زآفرینش برگزیدی
به نام آنکه هستی نام از او یافت
فلک جنبش، زمین آرام از او یافت
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده...
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایهنشین چند بود آفتاب
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟