تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام حسینیم
به سویت آمدهام جذبهای نهان با من
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
«پدر» چه درد مگویی! «پدر» چه آه بلندی!
نمیشود که پدر باشی و همیشه بخندی
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو