باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
پای در ره که نهادید افق تاری بود
شب در اندیشۀ تثبیت سیهکاری بود...
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را