شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
سبزپوشا با خودت بخت سپید آوردهای
گل به گل هر جا بهاری نو پدید آوردهای
در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
بهارِ آمدنت میبرد زمستان را
بیا که تازه کنم با تو هر نفس جان را
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست
اقرار میکنم که دلم سر به راه نیست
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش
خم کرد پشت زمین را، ناگاه داغ گرانت!
هفت آسمان گریه کردند، بر تربت بینشانت!
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من