سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
چهقدر بیتو شكستم، چهقدر واهمه كردم!
چهقدر نام تو را مثل آب، زمزمه كردم!
پای در ره که نهادید افق تاری بود
شب در اندیشۀ تثبیت سیهکاری بود...
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
بر نیزۀ شقاوت این فتنهزادها
گیسوی توست، سلسلهجنبان بادها
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را