زبان با نام زهرا خو گرفتهست
گل یاس آبرو از او گرفتهست
شد به آهنگ عجیبی خاک ما زیر و زبر
خانهها لرزید و لرزیدند دلها بیشتر
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
در مکتب عشق، آبروداری کن
هر مؤمن رنجدیده را یاری کن
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
شهر آینهدار میشود با یک گل
پروانهتبار میشود با یک گل
به این آتش برس، هیزم مهیا کن، مهیاتر
گلستانیم ما، در آتش نمرود، زیباتر
هنوز گرم مناجات و گریۀ عرفاتم
چقدر بوی شهادت گرفته است حیاتم
به سیل اشک میشوییم راه کارونها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
دل گرمیام از دستهای توست، دل گرمیات از دستهای من
دیگر زبان سرخ من بسته است، حرفی بزن ای مقتدای من!
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
عهدیست که بستهایم، برمیخیزیم
با آنکه شکستهایم، برمیخیزیم
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
چنان که دست گدایی شبانه میلرزد
دلم برای تو با هر بهانه میلرزد
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
طلوع ناگهانها، زیر آوار
غروب قهرمانها، زیر آوار
بخوان از چهرۀ طفلانم اینک مشق غربت را
بخوان در گوش خاموشان عالم این مصیبت را
امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفتهست، آری وضع کنعان، روشن است
با شرک، خدای را عبادت نکنند
دل، تیره چو گردید، زیارت نکنند
هر چند نماز و روزه را پیشه کنید
در عمق سجود و سادگی ریشه کنید
هر حادثه با فروتنی شیرین است
خاک از نفس باغچه، عطرآگین است
در جادۀ حق، زلال جان بس باشد
یک پرتو نور جاودان بس باشد
پرشورترین فصل تلاطم اینجاست
آیینهٔ چشمهای مردم اینجاست
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم