عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
يارب از فرط گنه، نامهسياهم چه كنم
گر نبخشى ز ره لطف گناهم، چه كنم
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
نه تنها سر، برایت بلکه از سر بهتر آوردم