کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
راه از بیگانه میجستیم، آخر گم شدیم
خانۀ خود را نمیدیدیم و سردرگم شدیم
از قضا ما را خدا از اهل ایمان مینویسد
ما أطیعوالله میدانیم، قرآن مینویسد
صدای به هم خوردن بال و پر بود
گمانم که جبریل آن دور و بر بود
حرکت از منا شروع شد و
در تب کربلا به اوج رسید
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن
بادها عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
چشمهایت روضه خوانی میکند
اشکها را ساربانی میکند
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
این جشنها برای من آقا نمیشود
شب با چراغ عاریه فردا نمیشود!
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
ای آفرینش از تو گرفتهست تار و پود
ای وسعت مقام تو بیمرز و بیحدود
امروز وطن معنی غم را فهمید
با سایهٔ جنگ، متّهم را فهمید
جايی برای كوثر و زمزم درست كن
اسما برای فاطمه مرهم درست كن
قصد، قصد زیارت است اما
مانده اول دلم کجا برود
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام