خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است