خوشا آن غریبی که یارش تو باشی
قرار دل بیقرارش تو باشی
تا آه سینه سوزی، از قلب من برآید
هر دم هزار نوبت، جانم ز تن برآید
ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
در آفتاب تو انوار کبریاست، مدینه
به سویت از همه سو چشم انبیاست، مدینه
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
روایت است که هارون به دجله کاخی ساخت
به وجد و عشرت و شادی خویشتن پرداخت
امشب که با تو انس به ویران گرفتهام
ویرانه را به جای گلستان گرفتهام
همیشه تا که بُوَد بر لب مَلَک تهلیل
هماره تا که بشر راست ذکر ربّ جلیل
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
ای که شجاعت آورَد چهره به خاک پای تو
بسته به خانه تا به کی؟ دست گرهگشای تو
بیمارت ای علیجان، جز نیمهجان ندارد
میلی به زنده ماندن، در این جهان ندارد
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
مرگ من بود دمی کز تو جدایم کردند
در همان گوشۀ گودال فدایم کردند
ای همه خلق جهان، شاهد یکتایی تو
دل ما، بیتِ الهی ز دلآرایی تو
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده
گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی
دُر سخن بفشانم به پای حضرت هادی
کس بهغیر از تو نخواهم چهبخواهی چهنخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله
به نسخه نیست نیازی طبیب را ببرید
برای مرگ علی دست بر دعا ببرید
ای بهشتِ قُربِ احمد، فاطمه!
لیلةالقدر محمد، فاطمه!
شیطان به بیت حیّ تعالی چه میکند؟
آتش به گرد خانۀ مولا چه میکند؟