چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش