ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر