عید آمد و ما حواسمان تازه نشد
از اصل نشد اساسمان تازه نشد
اسفندِ امسالین چرا پَر، وا نکردی؟
پرواز در این ماهِ بیپروا نکردی
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
مثل پرندهای که بیبال و پر بماند
فرزند رفته باشد اما پدر بماند
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
اگر نوبهارم، اگر زمهریرم
اگر آبشارم، اگر آبگیرم
ناگاه دیدم آن شب، در خواب کربلا را
نیهای خشکنای صحرای نینوا را
چشمهچشمه میجوشد خون اطهرت اینجا
کور میکند شب را، برق خنجرت اینجا
دوباره ماه محرّم، دوباره بوی حسین
دوباره بر سر هر كوچه گفتوگوی حسین
کربلا به خون خود تپیدن است
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است
گل و ترانه و لبخند میرسد از راه
بهار، سرخوش و خرسند میرسد از راه
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
سلام، حامیِ پیک و پیام، ابوطالب!
سلام، ای ملکوتِ کلام، ابوطالب!
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
اگرچه مادر تو، دختر پیمبر نیست
کسی حسینِ علی را چنین برادر نیست
حسین آمد و آزاد از یزیدت كرد
خلاص از قفس وعده و وعیدت كرد
دل نیست اینکه دارم گنجینهٔ غم توست
بیگانه باد با غیر این دل که محرم توست
روزههایم اگرچه معیوب است
رمضان است و حال من خوب است
رمضان است رفیقان! همه بیدار شویم
همه بیدار در این فرصتِ سرشار شویم