هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست