آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
سرّ نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود
کربلا، در کربلا مىماند اگر زینب نبود
آنچه در سوگ تو اى پاکتر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
آن سو، همه برق نیزه و جوشن بود
این سو، دلی از فروغ حق روشن بود
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين