ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت
حدیث دربهدریهای من شنیدن داشت
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
پیکار علیه ظالمان پیشهٔ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم