ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله