ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری