شب در دل خویش جستجویی کردیم
در اشک دوباره شستشویی کردیم
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
آن مرغ که پر زند به بام و در دوست
خواهد که دهد سر به دم خنجر دوست
ای نابترین معانی واژۀ خوب
ای جوشش خون گرمتان شهر آشوب
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانۀ دیگر بگیریم
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
بیا به خانۀ آلالهها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بیتو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند