گواهی میدهد انجیل هم آیات قرآن را
نمیفهمم تقلای مسیحیهای نجران را
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
با گریه نوشت... با چه حالی میرفت
آن توبهسرشت... با چه حالی میرفت
بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
زیبایی چشمهسار در چشمش بود
دلتنگی و انتظار در چشمش بود
شوریدهسری مسافری دلخسته
مانند نماز خود، شکسته بسته...
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
آه ای شهر دوستداشتنی
کوچه پس کوچههای عطرآگین
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
شعر از مه و مهرِ شبشکن باید گفت
از فاطمه و ابالحسن باید گفت
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی