اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
عشقت مرا دوباره از این جاده میبرد
سخت است راه عشق ولی ساده میبرد
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
ماه محرم است و دلم باغ پرپر است
در چشم من، دوباره غمی سایهگستر است
شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیّالم
به سویت میدوم با کودکانی که به دنبالم
دوباره ماه محرّم، دوباره بوی حسین
دوباره بر سر هر كوچه گفتوگوی حسین
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
کاروان رفت و اهلِ آبادی
اشک بودند و راه افتادند
روز و شب در دل دریایى خود غم داریم
اشک، ارثىست که از حضرت آدم داریم
برپا شدهست در دل من خیمهٔ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی!
اشکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید
به کربلای تو یک کاروان دل آوردم
امانتی که تو دادی به منزل آوردم
شفق نشسته در آغوشت ای سحر برخیز
ستاره میرود از هوش، یک نظر برخیز
مرگ من بود دمی کز تو جدایم کردند
در همان گوشۀ گودال فدایم کردند