ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
سعی کن در عزت سیپارهٔ ماه صیام
کز فلک از بهر تعظیمش فرود آمد پیام
این سجدهها لبالب چرت و كسالتاند
این قلبهای رفته حرا بیرسالتاند
رمضان سایۀ مهر از سرِ ما میگیرد
بال رأفت که فروداشت، فرا میگیرد
بر عفو بیحسابت این نکتهام گواه است
گفتی که یأس از من بالاترین گناه است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
عید است و دلم خانۀ ویرانه بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
شام تو پر از نور سحرگاهی شد
خورشید خدا به سوی تو راهی شد
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند
گلویم خشک از بغض است و چشمانم ز باران، تر
پریشان است احوال من از حالی پریشانتر
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
آمدیم از سفر دور و دراز رمضان
پی نبردیم به زیبایی راز رمضان
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
الغرض! فیض خاص گشت تمام
سهم ما باز، فیض عام شده است
جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته
به حق خدای شب قدرها
بیا ای دعای شب قدرها
این قلبِ به خون تپیده را دریابید
این جانِ به لب رسیده را دریابید
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگدلی
هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی
روزههایم اگرچه معیوب است
رمضان است و حال من خوب است
بیتو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان میگذرد، ماندن جان را چه کنم؟
ای دوست ز رحمت، دلِ آگاهم ده
در ماه دعا سیرِ الی اللّهم ده