داغ تو در سراچۀ قلبم چه میکند؟
در این فضای کم غم عالم چه میکند؟
گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
باغ اعتبار یافت ز سیر کمالیات
گل درس میگرفت ز اوصاف عالیات
آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را
خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
دنیا چه کرد با غزل عاشقانهات
حال و هوای مرثیه دارد، ترانهات
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
حسی درون توست که دلگیر و مبهم است
اینجا سکوت و ناله و فریاد درهم است
هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
صبح طلوع زهرۀ زهرا رسیده است
پایان ظلمت شب یلدا رسیده است
ای یادگار آدم و ادریس، ای قلم
برکش قلم به صفحۀ تلبیس، ای قلم
یک چله انتظار به پایان رسیده است
پایان شام تیرۀ هجران رسیده است
این روزها میان شهیدان چه همهمهست
این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمهست
بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را
مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را
صبح سپید سر زد و خورشید خاورش
گیتی سیاهجامه فرو ریخت از برش
ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم
ماه محرم است و دلم باغ پرپر است
در چشم من، دوباره غمی سایهگستر است