قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
با تیر غم و بلا، نشانش نکند
حیران زمین و آسمانش نکند
این ماه کیست همسفر کاروان شده؟
دنبال آفتاب قیامت روان شده
سجادهٔ اشک تو به هر جا باز است
صد جاده به سمت آسمانها باز است
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
آنجا که سکوت مرگ و استبداد است
خون شهدا، رساترین فریاد است
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
میخواهی اگر روشنی آب شوی
یا در شب تیره مثل مهتاب شوی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
آرزوی کوهها یک سجدۀ طولانیاش
آرزوی آسمان یک بوسه بر پیشانیاش
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
آگه چو شد از حالت بیماری او
دامن به کمر بست پیِ یاری او
زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟
دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...
از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست
یعنی پس از علی، علیاکبرتر از تو نیست
سوز جگر از دل به زبان آمده بود
بابا سوی میدان، نگران آمده بود
الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت
ستاره سرعت سِیْر و شتاب از تو گرفت
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
برخیز و کفن بپوش سر تا پا را
تا گریه کنند آن قد و بالا را
غرقِ حماسه است طلوعِ پگاه تو
خورشید میدمد ز تماشای ماه تو
خورشید بود و جانب مغرب روانه شد
چون قطره بود و غرق شد و بیکرانه شد
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی
فروغ چهرۀ خوبان، شعاع طلعت توست
کمال حُسن تو، مدیون این ملاحت توست