باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
افقهای باز و کرانهای تازه
زمینهای نو، آسمانهای تازه
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازهای
رویید بر دستان ما شمشیرهای تازهای
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
این روزها میان شهیدان چه همهمهست
این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمهست
پر شور و شکوه، بهمنی تازه رسید
در جان وطن بهار امید دمید
بایست آنچنان که تا به حال ایستادهای
که در کمال شوکت و جلال ایستادهای
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
ای مانده به شانههایتان بار گران
ای چشم به راهتان دمادم نگران
این پرچمی که در همه عالم سرآمد است
از انقلاب کاوۀ آهنگر آمدهست
با گام تو راه عشق، آغاز شود
شب با نفس سپیده دمساز شود
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
همواره نبرد حق و باطل برپاست
هر روز برای مسلمین عاشوراست
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
مرا هر قدر ذوق رفتن و پرواز شاعر کرد
تو را اندیشهات مانای تاریخ معاصر کرد
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت