ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعلۀ آه تو آفرید
میبینمت میانۀ میدان غریبتر
یعنی که از تمام شهیدان غریبتر
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
پر گنجتر ز گوشهٔ ویرانهایم ما
پر ارجتر ز کنج پریخانهایم ما
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
خورشید گرم چیدن بوسه ز ماه توست
گلدستهها منادی شوق پگاه توست
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم
تا محضر زلالترین کوثر آمدم
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند