حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
چگونه وصف کنم شاعرانه کیست علی؟
شبیه نیست به غیر از خودش؛ علیست علی
«فاش میگویم و از گفتۀ خود دلشادم»
من غلام علیام از دو جهان آزادم
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
چه بود ذکر عارفان؟ علی علی علی علی
چه بود روشنای جان؟ علی علی علی علی
از بستر بیماری خود پا شدنی نیست
بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست
شبیه ذره از خورشید میگیرم صفاتم را
و قطرهقطره از حوض حرم آب حیاتم را
نگاهم مملو از آیینه شد، لبریز باور شد
دو چشم محو در آیینههایت، ناگهان تر شد
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
به قرآنی که داری در میان سینهات سوگند
که هرگز از تو و از خاندانت دل نخواهم کند
سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است
اگر نوبهارم، اگر زمهریرم
اگر آبشارم، اگر آبگیرم
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
ماه اسفند فراز آمده، سرخوش، سرشار
این چه ماهیست چنین روشن و آیینهتبار؟!
ما عشق تو را به سینه اندوختهایم
در آتش عشق، بال و پر سوختهایم
غریب شهر قمی... نه، که آشنا هستی
تو مثل فاطمه، معصومۀ خدا هستی
هنوز میشنوم هقهق صدایت را
صدای آن نفس درد آشنایت را
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
در کوچههای نگاهت، ای کاش میشد قدم زد
در شرح قرآن چشمت، آیه به آیه قلم زد
چرا چون شعله در شولای تن بر خویش پیچانی؟
به آن موجی که از دریا جدا افتاده میمانی