باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت