گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
غصه آوردهام، غم آوردم
باز شرمندهام کم آوردم
اَلسَّلام ای سایهات خورشید ربّ العالمین
آسمانِ عزّ و تمکین، آفتاب داد و دین
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی