باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
من شعر خوبی گفتم امّا او
از شعر من یک شعر بهتر گفت
ابرهای سیاه میگریند
باز باران و باز هم باران
ای عزّت را گرفته بی سر بر دوش
وی تنگ گرفته عشق را در آغوش
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
داغ تو اگرچه روز را شام کند
دشمن را زهر مرگ در کام کند
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی