سلام بر تو که سلطانِ مُلکِ عشق، رضایی
سلام بر تو که مقبولِ آستان خدایی
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
آن عاشقِ بزرگ چو پا در رکاب کرد
جز حق هرآنچه ماند به خاطر جواب کرد
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
چشمۀ دیدار تو سراب ندارد
ساحت دل، بیتو آفتاب ندارد
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
کسی که جان عزیزش، عزیز، پیشِ خداست
به جان هرچه عزیز است، سیدالشهداست
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
آن سو، همه برق نیزه و جوشن بود
این سو، دلی از فروغ حق روشن بود
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
تو را به جان عزیزت قسم بیا برویم
بیا و در گذر این وقت شب کجا برویم؟
راه گم بود، اگر نام و نشان تو نبود
اگر آن دیدهٔ بر ما نگران تو نبود