مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
ز هرچه بر سر من میرود چه تدبیرم
که در کمند قضا پایبند تقدیرم
...ای صبح را ز آتش مهر تو سینه گرم
وی شام را ز دودۀ قهر تو دل چو غار
ای به سزا لایق حمد و ثنا
ذات تو پاک از صفت ناسزا
از ابتدای کار جهان تا به انتها
دیباچهای نبود و نباشد بِه از دعا
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب