چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
ای عشق! ای پدیدۀ صنع خدا! علی!
ای دست پرصلابت خیبرگشا! علی!
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی