اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست
سیاهجامۀ سوگت لباس فاخر ماست
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
عشق با نامِ شما درصددِ تاختن است
نام تو معنی دل بردن و دل باختن است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
تو با حقّی و حق با توست؛ حق پشت و پناه تو
بدیها دور بادا از وجود خیرخواه تو
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد