ای شهید بیگناه
ای شهید مشهد چراغ
کربلا
شهر قصههای دور نیست
شنیدم از لب باد صبا حسین حسین
نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین
من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم
اسیر عصمت تو آسیهست، مریم هم
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا دردِ این جهان باشد
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
عمریست گفتهایم به عشق تو یا علی:
«یا مَظهرَ العَجائِبُ یا مرتضی علی»
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان وصل را نالان مکن...
ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد
وی نفس جفا پیشه هنگام وفا آمد
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی...
نشاط انگیز نامت مینوازد روح عطشان را
تو مثل چشمهای! نوشیده و جوشیده انسان را
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
چرا و چرا و چرا میکشند؟
«به جرم صدا» بیصدا میکشند
روزها فكر من این است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خویشتنم