دوباره فتنه شد و مردم امتحان دادند
و باز درس بزرگی به دشمنان دادند
هرچه از غم میشود جام بلا سرشارتر
مستی این جام، جان را میکند هشیارتر
زمان از لحظۀ آغاز او چیزی نمیداند
زمین از کهکشان راز او چیزی نمیداند
کیست الله؟ بیا از ولیالله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس
خوش است لالۀ آغاز سررسید شدن
شهید اول صدسالۀ جدید شدن
قرار بود از این چشمه آب برداریم
نه اینکه تشنه شویم و سراب برداریم
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
امتحان کردند مرد امتحان پسداده را
مرد بیهمتای موشکهای فوقالعاده را
بغض کرد و گفت مردم! شعلهها از در گذشت
بر سر دختر چه آمد تا که بابا درگذشت
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد