گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
شدهست آینۀ حیّ لایموت، صفاتش
کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
غصه آوردهام، غم آوردم
باز شرمندهام کم آوردم
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیدهست؟
تا به امروز کسی مرتبهات را دیدهست؟
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی