الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر