توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»