چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
ای ولی عصر و امام زمان
ای سبب خلقت کون و مکان
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است