چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش