الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...